مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
قدح پر کن که من در دولت عشق
جوان بخت جهانم گر چه پیرم
قراری بستهام با می فروشان
که روز غم به جز ساغر نگیرم
مبادا جز حساب مطرب و می
اگر نقشی کشد کلک دبیرم
در این غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم
خوشا آن دم کز استغنای مستی
فراغت باشد از شاه و وزیرم
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش میآید صفیرم
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مدعی بیند حقیرم
خلاصه فال حافظ
تحمل ناز و عشوه معشوق رو نداری
عشقت به او مرگبار است
معنی این غزل حافظ
این قدر با عشوه دل من رو نلرزون ، ناز نگاهت منو میکشه
تو که این همه خوبی داری ، به من هم بده که نیاز دارم
من که بچه نیستم ، تا کی میخواهی با وعده نعمت ها مرا فریب دهی
ناگهان خود را از یاد بردم. تمام وجودم پر شد از یاد او
ظرف مرا از شراب پر کن که من با شراب عشق او هنوز جوان مانده ام گرچه عمری از من گذشته است
من با شراب فروشان قرار گذاشتم که هر موقع غمگین بود فقط شراب بنوشم
قلم من به جز شراب و موسیقی درباره چیز دیگری نخواهد نوشت
در این دوره و زمانه که هیچکس حال کسی را نمیپرسد، پیر مغان بر من منت میگذارد و جویای حالم میشود
من عاشق اون لحظه ای هستم که در اثر بی نیازی که از مستی دست میده ، حالی بشم که از شاه و وزیر هم بی نیاز شم
من همون پرنده ای هستم که صدایش هنگام طلوع آفتاب و هنگام غروب آفتاب ، از عرش خدا به گوش میرسه
من هم همچون حافظ گنج او را در سینه دارم. گرچه آدمهای پر ادعا من رو کوچک میبینن
معنای کلمات سخت این غزل
غمزه : عشوه
نصاب: مقدار معین از هر چیز
قدح ، ساغر : ظرف شراب
ضمیر: اندرون ، دل
کلک: قلم
دبیر: نویسنده
پیر: در ایران کهن به بزرگان دینی ، پیر میگفتند
پیر مغان: پیر مورد علاقه حافظ
استغنا: بی نیازی
صفیر: صدای پرنده
تفسیر و نتیجه گیری از غزل 332 حافظ
غزل مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم یک غزل عاشقانه است که میزان عشق حافظ به معشوق را تا حد مرگ بالا میبرد. این غزل نیز باعث میشود که عشق حافظ را یک عشق زمینی ندانیم، زیرا عشق های زمینی برای زندگی است نه برای مرگ. اما عشق حافظ به معشوق توام با مرگ و زندگی است. همچون طلوع و غروب خورشید، حافظ نیز بر میخیزد ، صدای شعرش را به گوش ما میرساند و دوباره غروب میکند . در دنیای مستی که همیشه از آن دم میزند ، چنان غرق میشود که گویی از همه چیز جدا و بی نیاز است. اما دوباره صدای شعرش را چون صدای پرنده ای خوش آواز ، از عرش خدا به گوش ما میرساند.
باز هم فال حافظ بگیرید یا….
حافظ خوانی بیشتری را به صورت صوتی بشنوید (روی لینک زیر بزنید)