من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بیغشم
گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو
آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم
من آدم بهشتیم اما در این سفر
حالی اسیر عشق جوانان مه وشم
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استادهام چو شمع مترسان ز آتشم
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم
از بس که چشم مست در این شهر دیدهام
حقا که می نمیخورم اکنون و سرخوشم
شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم
بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم
حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست
آیینه ای ندارم از آن آه میکشم
خلاصه فال حافظ
آدم خوش سلیقه ای هستی
از هر چیزی بهترینش رو می پسندی
معنی کامل غزل حافظ
چهره زیبا و موهای قشنگت را دوست دارم، هم این شراب هم آن چشمان مست تو مرا مدهوش کرده اند
میخواهی برایت از راز آن عهد که در ازل بستیم بگم ؟ باشه میگم ولی وقتی که دو پیمانه دیگه شراب بنوشم
اون راز اینه: من یک آدم بهشتی هستم! اما الان اسیر عشق دختران زیباروی زمینی شده ام
عاشقی چیزی جز سوختن و ساختن نیست. ولی من پاش هستم. منو از سوختن نترسون
شیراز پر از دختران با لبای قرمز و معدن خوشگل ها است. من مشکلم اینه که بی پولم
انقد که من در این شهر چشم مست دیدم ، والا شراب هم نخورم حالم خوبه
این شهر پر از دختران خوشگلیه که با ناز و عشوه از شش جهت میان . من پول ندارم وگرنه هر شش تاشون رو هم میخریدم
ولی اگه بختم یاری کنه و برم به سمت خدا و بهشتی که توش بودم ، موهای این دختران زیبا ، فرش خونه ام رو گرد گیری میکنند.
حافظ ، طبع من میخواد خودشو نشون بده ، ولی افسون که بدون آینه نمیشه دیدش
معنای کلمات سخت این غزل
دلکش : دل را میکشد به سوی خود، دلربا
مدهوش: از حال رفته . بیهوش
بی غش : بدون ناخالصی
سر: راز
عهد ازل: عهدی که در پیدایش خدا با انسان بسته است(رجوع شود به قرآن)
درکشم: بنوشم (به درون بکشم)
مه وش: ماه رو ، زیبا
کان: معدن
لعل: سنگ سرخ
حسن: خوشگلی ، خوبی
حور: دختر زیبا
مفرش: فرش
نتیجه گیری از غزل 338 حافظ
غزل من دوستدار روی خوش و موی دلکشم یک فضای شبانه را به تصویر میکشد که حافظ با یار خود نشسته و شراب میخورند. یار او بسیار زیبا است و در اثر خوردن شراب چشمانش خمار شده است . نگاه کردن به چشمان او حافظ را مست تر میکند . طوری که زبان به سخن میگشاید و به دختر میگوید که جواب سوالی که درباره راز عهد ازل پرسیده بودی را اکنون برای تو بازگو میکنم.
راز این بود که حافظ از بهشت آمده است. اینجا فقیر است و دخترانی که دوست دارد را به دست نمی آورد . اما آنجا به قدری ثروتمند است که دختران باید با موهای زیبای خود فرش خانه اش را جارو کنند.
این فضاسازی در شعر حافظ یکی از شاهکارهای او به شمار میرود.
باز هم فال حافظ بگیرید یا….
حافظ خوانی بیشتری را به صورت صوتی بشنوید (روی لینک زیر بزنید)